دانیال دانیال ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

یکی یه دونه

برای دانیال

نازنین  پسر دو سالگیت مبارک

 

 

 


 

تولد تولد تولدت مبارک

سلام پسر گل مامانی. همه ی هستی من.  بالاخره قسمت شد و موقعیتی پیش اومد و تولد شم به بهترین شکل ممکن برگزار شد. خدا رو شکر . امسال تولدت رو زنبوری گرفتم . خیلی خوب بود. تزئیناتش رو خودم توی خونه انجام دادم. کیکت رو هم به بهترین شیرینی فروشی شهر سپردم که خیلی خوب و خوشمزه شده بود. جای همه دوستای وبلاگی خالی. عکسات توی ادامه مطلب     تزئینات تولد که با تم زنبوری بود             اینم گیفتای تولد     و اینم پسر نازم قبل از ورود مهمونا     کیک تولد و کادوها   &n...
17 مرداد 1391

شیرین من

سلام فندق مامان. نمیدونی که چقدر شیرین و با مزه شدی. کارایی میکنی که میخوام بگیرمت تو بغلم محکم فشارت بدم . همین الان که خوابیدی تنفنگی رو که یکی از کادوهای تولدت بود  محکم گرفتی توی بغلت تا به قول خودت هاپو نیاد توی خونه. سر شب وقتی بابایی جلوی تلویزیون نشسته بود و یه پاشو انداخته بود روی پای دیگش شما هم دقیقا رفتی کنار بابایی نشستی و همون کنار رو انجام دادی. بستنی رو خودت تنهایی و بدون کمک میخوری.     ...
28 تير 1391

کارهای تازه

پسر ناناز مامانی. الان دیگه اگه خدایی نکرده جاییت درد کنه خودت میگی. مثه دیشب که میگفتی مامان شمکم درد میکنه. الهی قربونت برم.الهی که همیشه سالم باشی. گفتم که به شکم میگی شمک عشقم = عشکم. فدات مامانی میای بغلم و می گی دوست دارم عشکم. خدایا واسه همه ی داده ها و نداده هات شکرت. که داده هات رحمت و نداده هات حکمته. ...
19 تير 1391

مسافرت شمال

پسر باهوش من سلام. عشق مامانی دیروز تولدت بود.مبارک باشه انشاالله. الهی که 190 ساله شی واسه مامانی و عمر با برکت داشته باشی. قرار بود تولد شما رو روز عید بگیریم ولی چون دیرتر از مسافرت اومدیم وقت نشد من کاراشو انجام بدم.و حالا هم قراره تولدتو با یک هفته تاخیر بگیریم. چون الالن نصف اقوام رفتن مسافرت و ما هم به احترامشون تولدتو عقب میندازیم. وای که چقد مسافرت بهمون خوش گذشت. فعلا حس گذاشتن عکسا نیست.مامان تو چقد دریا رو دوست داری اگه ولت میکردیم صاف میرفتی وسط دریا.پسر شیطون بلای من. خیلی ماهی. ...
19 تير 1391

می خوام برم دریا

سلام پسر ناناز مامان. این روزا با وجود اینکه درس و دانشگاه تموم شده ولی خدا رو شکر اینقد عید و عید پشت سر هم هستن که دلیلی باشه واسه آپ نشدنم. راستی تمام اعیاد پس و پیش رو هم به همه دوستان تبریک میگم. از عید گفتم و اینکه دیروز روز میلاد امام حسین(ع) بابایی از سر کار زنگ زد و گفت خودتون رو واسه مسافرت شمال آماده کنین و این شد که من هل هلکی رفتم و مقداری از وسایلای تولد شما رو خریدم . چون تا اون موقع که برگردیم 2 روزبیشتر تا تولدت نمی مونه. حالا بیشتر وسایل رو خریدم و بقیه باشه موقعی که برگردیم. این اولین تجربه پسرم واسه رفتن به شماله. امیدوارم بهمون خوش بگذره. از الان دیگه همش میگی: مامان حاضر شیم بریم دریا. دریا همش آب داره منم...
5 تير 1391